سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درددلهای دخترتنها

دوستم داری یکشنبه 86/4/31 ساعت 6:9 عصر

پسر به دخترگفت : دوستم داری ؟! اشک ازچشمای دختر جاری شد ، می خواست بره که پسر دستشو گرفت و اشکاشو پاک کرد و گفت : اگه دوستم نداری اشکال نداره مهم اینه که من دوستت دارم و طاقت دیدن اشکاتو ندارم . . . دختر سرشو پایین انداخت و گفت : میدونی چیه . . . ؟ من دوستت ندارم ! من ... من بدجوری عاشقت شدم .

پسردستای دخترو رها کرد و باقیافه ای غمگین از دختر جدا شد .

دختر فریاد زد : مگه دوستم نداری ؟؟ چرا داری میری ؟

پسر جواب داد : چون دوستت دارم می خوام تنهات بذارم .

دخترگفت : فکر کنم شنیده باشی که می گن عاشقی که تنها باشه توی دنیا نمی مونه !!! تو که دوست نداری من بمیرم هان ؟؟؟

پسرگفت : انقدر دوستت دارم که نمی خوام به خاطرمن مرتکب گناه بشی !!! چون میگن عشق یه جورگناهه .

دختر : اماعشقم پا که  !!

پسر فریاد زد : عشق پاک دیگه هیچ جای دنیا پیدا نمیشه . . . . . . . . . و دخترو برای همیشه  تنهاگذاشت .

 متاسفم برات ای دل ساده،دل به هرکی دادی از سادگی دادی،زندگی تو پای دلدادگی دادی

 

 

پدر جونمه پدر عمرمه
پدر دینم و ایمونمه
پدر خدا عمرت بده
صبر و تحملت بده
نذار که دوریم اینقده
رنج و آزارت بده
گرد پیری رو سرت
غم و غصه رو تنت
هیچکی نیست دور و ورت
دوریم نمیشه باورت
پدر جونمه پدر عمرمه 

از بس که غصه خوردی
روزا رو میشمردی
پیر شدی زود شکستی
چشم انتظار نشستی
دردو به جون خریدی
یه روز خوش ندیدی
برای خوشبختیم
دیدم چه ها کشیدی
هرجوری هست زودی برمیگردم
الهی پدر دور سرت بگردم
هرجوری هست زودی برمیگردم
الهی پدر دور سرت بگردم

خدا پدران عزیز را که حاضر هستند نگهدارند انشاا...

در خدا عمرت بده
صبر و تحملت بده
نذار که دوریم اینقده
رنج و آزارت بده
گرد پیری رو سرت
غم و غصه رو تنت
هیچکی نیست دور و ورت
دوریم نمیشه باورت
پدر جونمه پدر عمرمه
پدر دینم و ایمونمه

از بس که غصه خوردی
روزا رو میشمردی
پیر شدی زود شکستی
چشم انتظار نشستی
دردو به جون خریدی
یه روز خوش ندیدی
برای خوشبختیم
دیدم چه ها کشیدی
هرجوری هست زودی برمیگردم
الهی پدر دور سرت بگردم

من که از نعمت پدر محرومم اما خداهمه ی پدران مهربون و زحمت کش را حفظ کنه

 

 

 

بهترین دوست اون دوستیه که بتونی باهاش روی یک سکو ساکت بشینی و چیزی نگی و وقتی ازش دور میشی حس کنی بهترین گفتگوی عمرت رو داشتی
 ما واقعا تا چیزی رو از دست ندیم قدرش رو نمی دونیم ولی در عین حال تا وقتی که چیزی رو دوباره به دست نیاریم نمی دونیم چی رو از دست دادیم
 اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی تضمینی بر این نیست که او هم همین کار رو بکنه پس انتظار عشق متقابل نداشته باش ، فقط منتظر باش تا اینکه عشق آروم تو قلبش رشد کنه و اگه این طور نشد خوشحال باش که توی دل تو رشد کرده
 در عرض یک دقیقه میشه یک نفر رو خرد کرد در یک ساعت میشه یکی رو دوست داشت و در یک روز میشه عاشق شد ، ئلی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد
 دنبال نگاهها نرو چون می تونن گولت بزنن، دنبال دارایی ترو چون کم کم افول می کنه ، دنبال کسی باش که باعث بشه لبخند بزنی چون فقط با یک لبخند میشه یه روز تیره رو روشن کرد ، کسی رو پیدا کن که تو رو شاد کنه
دقایقی تو زندگی هستن که دلت برای کسی اونقدر تنگ میشه که می خوای اونو از رویات بکشی بیرون و توی دنیای واقعی بغلش کنی
 رویایی رو ببین که می خوای ، جایی برو که دوست داری ، چیزی باش که می خوای باشی ، چون فقط یک جون داری و یک شانس برای اینکه هر چی دوست داری انجام بدی
 آرزو می کنم به اندازه ی کافی شادی داشته باشی تا خوش باشی ، به اندازه کافی بکوشی تا قوی باشی
 به اندازه کافی اندوه داشته باشی تا یک انسان باقی بمونی و به اندازه کافی امید تا خوشحال بمونی
 همیشه خودتو جای دیگران بذار اگر حس می کنی چیزی ناراحتت می کنه احتمالا دیگران رو هم آزار می ده
 شادترین افراد لزوما بهترین چیزها رو ندارن ، اونا فقط از اونچه تو راهشون هست بهترین استفاده رو می برن
 شادی برای اونایی که گریه می کنن و یا صدمه می بینن زنده است ، برای اونایی که دنبالش می گردن و اونایی که امتحانش کردن ، چون فقط اینها هستن که اهمین دیگران رو تو زندگیشون می فهمن
 عشق با یک لبخند شروع میشه با یک بوسه رشد می کنه و با اشک تموم می شه ،‌ روشنترین آینده همیشه روی گذشته فراموش شده شکل می گیره ، نمیشه تا وقتی که دردها و رنجا رو دور نریختی توی زندگی به درستی پیش بری ،
 وقتی که به دنیا اومدی تو تنها کسی بودی که گریه می کردی و بقیه می خندیدن ، سعی کن یه جوری زندگی کنی وقتی رفتی تنها تو بخندی و بقیه گریه کنن

 


نوشته شده توسط: ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات

به همین سادگی رفتی*** یکشنبه 86/4/31 ساعت 2:15 عصر

 

به همین سادگی رفتی
بی خداحافظ عزیزم
سهم تو شد روز تازه
سهم من اشک که بریزم
به همین سادگی کم شد
عمر گلبوته تو دستم
گله از تو نیست میدونم
خودم اینو از تو خواستم
به جون ستاره هامون
تو عزیزتر از چشامی
هر جا هستی خوب و خوش باش
تا ابد بغض صدامی
تو رو محض لحظه هامون
نشه باورت یه وقتی
که دوست ندارم اینو
به خدا گفتم به سختی
من اگه دوست نداشتم
پای غم هات نمی موندم
واست این همه ترانه
از ته دل نمی خوندم
اگه گفتم برو خوبم
واسه این بود که می دیدم
داری آب می شی ، می میری
اینو از همه شنیدم
دارم از دوریت می میرم ؛
تا کنار من نسوزی
از دلم نمی ری عمرم
نفسامی که هنوزی
تو رو محض خیره هامون
که نفس نفس خدا شد
از همون لحظه که رفتی
روحم از تنم جدا شد
تو که تنها نمی مونی
من تنها رو دعا کن
خاطراتمو نگه دار
اما دستامو رها کن

مرسی از همه ی دوستانی که با من همدردی کردن

 

به کی بگم که دوریت... خواب شبامو برده..

همین روزاست بهت بگن...چشم انتظارت مرده.....

به کی بگم غم تو ... حسابی داغونم کرد...

غصه دوری از تو ....خسته و حیرونم کرد...

 دلم برات چه تنگه... دنیا دلش چه سنگه...

میدونه خیلی خستم.. میخواد با من بجنگه

 

شنبه روز بدی بود

                       روز بی حوصلگی،وقت خوبی که می شد

                                                                             غزل تازه بگی

ظهر یکشنبه من،جدول نیمه تموم

                                           همه خونه هاش سیاه

                                           روی خونه جغد شوم

صفحه کهنه یادداشت های من گفت دوشنبه روز میلاد منه

                                       اما شعر تو میگه که چشم من تو نخ ابر که بارون بزنه

                                      آخ اگه بارون بزنه

                                      آخ اگه بارون بزنه

غروب سه شنبه خاکستری بود

همه انگار نـُک کوه رفته بودن

                                    به خودم هی زدم از اینجا برو

عصر چهارشنبه من

                        عصر خوشبختی من

                       فصل گندیدن من

روز پنج شنبه اومد

                       مثل سقاهک پیر

                      رو نوکش یه چیکه آب

                     گفت به من

بگیر،بگیر

جمعه حرف تازه ای برام نداشت

                               هر چی بود بیشتر از اینها گفته بود

 

                              

رفت و چشمانم را برایش خانه کردم بر نگشت

دعاها از دل دیوانه کردم بر نگشت

شنیدم زاهدی می گفت کو افسانه است

در وفایش خویش را افسانه کردم بر نگشت

زلفهایش را که روزی می ربود از من قرار

تا سحر گاهان برایش شانه کردم بر نگشت

تا در آن غربت نسوزد از غم بی همدمی

تار و پودم را برایش پروانه کردم بر نگشت

این من مسجد نشین عاشق سجاده را

مدتی هم ساکن میخانه کردم بر نگشت

تا درون راه اویم با کسم یک کار نیست

خویشتن را با کسان بیگانه کردم بر نگشت

عاقبت هم در امید اینکه بر می گردد او

عالمی را از غمش ویرانه کردم بر نگشت

تقدیم به تنها عشقم

 

 


نوشته شده توسط: ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات

"قصه تلخ سرنوشت یکشنبه 86/4/31 ساعت 1:40 صبح

دوستای گلم خواهش میکنم نظرگلتون را بدین بعد برین..........مرسی  الناز

خدای مهربون بنده هایش را آفریدبا قلم سر طلا و پر مرغ خوشبختی

 

واسه همه نوشت:

                                          "قصه خوب سرنوشت"

وقتی به من رسید قلم سر طلا شکست مرغ پر طلا پرید خدا از مرغ غم یه

پر گرفت واسه من نوشت:

                                        "قصه تلخ سرنوشت"

 

کاش می شد سرنوشت را از س

رنوشت

 

سلام به همه اومدم بگم  بگم که این دنیاارزش

این همه سختی را نداره اومدم بگم این دنیا ارزش


این همه غم و غصه را نداره تا کی غم تا کی این


همه غصه تا کی باید اشک ریخت تاکی باید اشک


ریخت این اشکها که تمومی نداره به خدا این دنیا


اصلا ارز ش نداره زندگی یک جوریه که از یک دقیقه


خودت بی خبری میدونید زندگی خیلی با آدم بازی


درمیار ه ولی بعضی وقتها آدما تحملشون را از دست


میدندمن خودم یکی از این ادمها هستم ولی باز میگم


خدایا به تو فقط به توبناه میارم کمکم کن خدا جون


دوستت دارم  خدا به من بناه بده دوستت دارم

 

توی آیینه خودتو ببین چه زود زود ...
توی جوونی غصه اومد سراغت پیرت کنه ...
نذار که تو اوج جوونی غبار غم ...
بشینه رو دلت ‌یهو پیر و زمین گیرت کنه ...

منتظرش نباش دیگه اون تنها نیست ...
تا آخر عمرت اگه تنها باشی اون نمیاد ...
خودش می گفت‌یه روزی می زاره میره ...
خودش می گفت‌یه روز خاطره هاتو می بره از‌یاد ...

آخه دل من دله ساده‌ی من ...
تا کی می خوای خیره بمونی به عکس روی دیوار ...
آخه دله من دله دیوونه‌ی من ...
دیدی اونم تنهات گذاشت بعد‌یه عمر آزگار ...

دیدی اونم رفت اونم تنهات گذاشت رفت ...
تو موندی و بی کسی و‌یه عمر خاطره پیشت ...
دیگه نمیاد دیگه پیشت نمیاد ...
از اون چی موند برات به جز‌یه قاب عکس روبروت ...

آخه دل من دل دیوونه‌ی ...
تا کی می خوای خیره بمونی به عکس رو‌ی دیوار ...؟؟؟

آخه دل من دل ساده‌ی من ...
تا کی می خوای خیره بمونی به عکس رو‌ی دیوار ...؟؟؟

آخه دل من دل دیوونه‌ی من ...
دیدی اونم تنهات گذاشت رفت بعد یه عمر آزگار ...؟؟؟

دیدی رفت ...؟؟؟ اونم تنهات گذاشت رفت ...؟؟؟
دیگه پیشت نمیاد دیگه پیشت نمیاد ...

 

 

 

 

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت

با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند . وقتی خدمت کار پیر قصر ماجرا را شنید بشدت غمگین شد چون دختر او مخفیانه عاشق شاهزاده بود دخترش گفت: او هم به آن مهمانی خواهد رفت مادر گفت: تو شانسی نداری نه ثروتمندی ونه خیلی زیبا . دختر جواب داد: می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم. روز موعود فرا رسید و شاهزاده به دختران گفت: به هر یک از شما دانه ای می دهم کسی که بتواند در عرض شش ماه زیبا ترین گل را برای من بیاورد ملکه آینده چین می شود . دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد دختر با باغبا نان بسیاری صحبت کرد و راه گل کاری را به او آموختند اما بی نتیجه بود گلی نرویید

روز ملاقات فرا رسید دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام گل بسیار زیبایی به رنگ ها و شکل های مختلف در گلدان های خود داشتند لحظه موعود فرا رسید شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمت کار همسر آینده او خواهد بود همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است. شاهزاده توضیح  داد : این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپرا تور می کند : گل صداقت ... همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند امکان نداشت گلی از آنها سبز شود

 

 

 

 


نوشته شده توسط: ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات


ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

سلام
چهل شب
بعضى وقتا
[عناوین آرشیوشده]

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
246904


:: بازدیدهای امروز ::
0


:: بازدیدهای دیروز ::
4



:: درباره من ::

درددلهای دخترتنها

ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات
تقدیم به تمامی آنانی که هنوزهم تکه ای از آسمان در چشــمانشان جرعـه ای از دریا در دستانشان و تجسمی زیبا از خاطره ایثار گلهای سرخ در معبد ارغوانی دلهــایشان به یادگارمانده است نخستین چکه ناودان بلند یک احساس را درقالب کلامی از جنس تنفس باغچه های معصـوم یاس به روی حجم سپیـــد یک وبلاگ می ریزم و آن را با لهجه همه پروانه صفتهای این گیتـی بی انتهابه آستان نیلوفری تمامی دلهای زلال هدیه می کنم. درپناه خالق نیلوفرهامهربان وشکیبابمانید. چند خطیست از نوشته های دل تنهای من برای تو دل سپرده اینه رسم روزگار دارم میرم از این دیار چی میمونه یادگار دو سه خطی از بهار

:: لینک به وبلاگ ::

درددلهای دخترتنها


:: پیوندهای روزانه::

ستاره ی تنها [179]
[آرشیو(1)]


:: آرشیو ::

افسوس از این روزگار
کلاغی گل لاله
چطوربی تو این روزها را جشن بگیرم...
چه دلیست این دل من؟
اگه از توننوشتم
دلم بهانه ات را میگیرد....به فریادم برس...
دلنوشته 7
نمیدانی چه دلتنگم
تنهام گذاشتی
خدای این زمین و آسمان
غم دل
ادمک
رها
دفتر قلبم
سبب منم که میشکنم
بگذار بگریم
قرارمون رو بال شب
فردی از پروردگار درخواست کرد
دوستم داری
بالاخره شب ارزوها هم امدو رفت
سوگند
دلنوشته
ارزو دارم
دلنوشته 11
دلنوشته 12
سلام مولای من
دلنوشته22
دلنوشته 34
خواهرم الناز
خواهرم تنهام گذاشتی
سوءظن
بدرود رمضان
چهلمین روزدرگذشت
دلنوشته 39



::( دوستان من لینک) ::

آقاشیر
پتی آباد سینمای ایران
خدا میدونی دوستت دارم؟
کسب درآمد اینترنتی
خط بارون
دوزخیان زمین
فلورانس مهربون
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار

بی ستاره ترین شبهای زندگی...
کسی که مثل هیچکس نیست
اندکی صبرسحرنزدیک است
کوثر
جواب سوالات تبیان و آفتاب
قصه ی دل ..الهه عزیز
پسرک تنها
کوثر
بزرگترین ارشیو قالب
به وبلاگ رسمی یکتا نویسنده وترانه سرا
درد دل های ستاره تنها
روز نوشت یک پری
بی تو میمیرم
شرح دلتنگی

:: لوگوی دوستان من ::






























وبلاگ رسمی یکتا نویسنده وترانه سرا - به روز رسانی :  4:19 ص 86/11/18
عنوان آخرین نوشته : تو خیال این ترانه می دوی





:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::