سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درددلهای دخترتنها

اشک واپسین سه شنبه 86/5/16 ساعت 12:54 صبح



به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم

به دل امید درمان داشتم درمانده تر رفتم

تو کوته دستی ام می خواستی ورنه من مسکین

به راه عشق اگر از پا درافتادم به سر رفتم

نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم

زکویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم

حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی

زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم

ندانستم که تو کی آمدی ای دوست کی رفتی

به من تا مژده آوردند من از خود به در رفتم

مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویت

بلی رفتم ولی هر جا که رفتم در بدر رفتم

به پایت ریختم اشکی و رفتم در گذر از من

از این ره بر نمی گردم که چون شمع سحر رفتم

تو رشک آفتابی کی به دست سایه می آیی

دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم

                                                   

 

قصه ی غصه ی من

قصه ی عاشقی لیلی و مجنون ها نیست

قصه از بودن و رفتن ها نیست

قصه ی بی کسی و دشنه ی یاران هم نیست

قصه ی غصه ی من...

قصه ی غصه ی من...

نه بماند

قصه ی غصه ی من گفتنی نیست

            

مهربونی کن نرو

تنهام نذار ، تنها نرو

بی تو می میرم نرو

مهربونی کن نرو

تا تو زبون تر می کنی

میگی ولی قهر می کنی

حال منه دیوونتو

از پیش بدتر می کنی

نرو ، نرو

مهربونی کن نرو

از عشق تو دم می زنم

دنیا رو بر هم می زنم

مهر دل دیوونمو

بر فرق عالم می زنم

از عشق تو دق می کنم

مد اسم عاشق می کنم

من کار عاشق پیشگی

جای شقایق می کنم

من از همه عاشق ترم

از حال مجنون بدترم

سر تا سر این قصه ها

از خسرو و شیرین سرم

از زندگیم بیرون نرو

از قلب این مجنون نرو

بی تو می میرم

بی تو می میرم نرو

مهربونی کن نرو

      

      

 

چه بگویم از قلب غمگینم که دردها دارد امشب

چه بگویم از چشم گریانم که اشکها دارد امشب

از تو و عشق تو من چه بگویم ای تنها امیدم

چه بگویم از دل پر خونم که ناله ها دارد امشب

چه در خواب و چه در رویا ، تموم هستی و دنیا

چه بگویم از شمع تاریکم که سوزها دارد امشب

 

      
 

      

 

 


نوشته شده توسط: ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات

فردی از پروردگار درخواست کرد یکشنبه 86/5/14 ساعت 12:46 صبح

فردی از پروردگار درخواست کرد

تا بهشت و جهنم را به او نشان دهد

خداوند پذیرفت.

او را وارد اطاقی نمود

که جمعی از مردم در اطراف دیگ بزرگ غذا نشسته بودند.

همه گرسنه ، ناامید و در عذاب بودند.

هر کدام قاشقی داشت که به دیگ می رسید

ولی دسته قاشقها بلندتر از بازوی آنها بود

به طوری که نمی توانستند

قاشق را به دهانشان برسانند.

عذاب آنها وحشتناک بود!

آنگاه خداوند فرمود:

اکنون بهشت را به تو نشان می دهم.

او به اطاق دیگری که درست مانند اولی بود وارد شد

دیگ غذا...

جمعی از مردم...

همان قاشقهای دسته بلند...

ولی در آنجا همه شاد و سیر بودند

آن مرد گفت: نمی فهمم!!!

چرا مردم در اینجا شادند؟

در حالی که در اطاق دیگر بدبختند؟

با آنکه همه شرایط یکسان است؟

خداوند تبسمی کرد و گفت:

خیلی ساده است

در اینجا یاد گرفته اند که

یکدیگر را تغذیه کنند

هر کسی با قاشقش غذا در دهان دیگری می گذارد

چون ایمان دارد که

کسی هست که در دهانش غذائی بگذارد.

"ای اشک"
ندانم آتشی یا آبی ای اشک
گل داغی ولی شادابی ای اشک
شکستی سیل بند دیده و دل
که دریایی ترین سیلابی ای اشک
کنار ساحل خاموش چشمم
درخشان گوهر شب تابی ای اشک
به چشم مردم اختر شمارم
شبم را خوشه مهتابی ای اشک
گل افشان کن گذرگاه،خیالم
که خون دیده ی بیخوابی ای اشک
نمازم نور معنا از تو دارد
چراغ روشن محرابی ای اشک
غزل بی آب رویت گفتنی نیست
بر آی از دل، که شعر نابی ای اشک


 

 


نوشته شده توسط: ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات

گفتم که رفتنت قاب دلم رو میشکنه شنبه 86/5/13 ساعت 9:3 عصر
گفتم که رفتنت قاب دلم رو میشکنه

گفتی که این بخت تو بود تقدیر تو شکستنه

هر وقت که بارون می زنه تو رو کنارم میبینم

حس میکنم پیش منی هنوزم عاشق ترینم

گفتم بمون اون روز میاد غصه هامون تموم میشه

گفتی اگه باهام باشی لحظه هامون حروم میشه

وقتی رفتی همه دنیا رو سرم انگاری خراب شد و دلم شکست

ساز من زانوی غم بغل گرفت و کز کرد و گوشه ی اتاق نشست

از وقتی رفتی هیچ کسی همدرد و هم راهم نشد

هیچ کسی حتی یک دفعه هم غصه ی سازم نشد

رفتی ولی بدون هنوز عاشقتم تا پای جون

دل بهاری عاشقه چه تو بهار چه تو خزون

 

 

 

 

 

گریه کن

جداییها ما رو رها نمی کنن

آدما انگار برای ما دعا نمی کنن

گریه کن حالا از هم باید جدا باشیم

بشینیم منتظر معجزه خدا باشیم

گریه کن منم مثل تو دارم گریه می کنم

به خدای آسمونیمون گلایه می کنم

گریه کن واسه شبهایی که بدون هم بودیم

تنهایی واسه سنگینی غصه کم بودیم

گریه کن سبک می شی روزای خوب یادت میاد

گرچه تو تقویمامون نیستن این روزا زیاد

گریه کن واسه قولی که بهش عمل نشد

واسه مشکلاتی که بودشو ، هستو حل نشد

گریه کن واسه همه ، واسه خودت برای من

تو بارونی ترین حرفاتو بزن

گریه کن آیینه شه باز اون چشای زلالت

واسه موندن لازمه فدای گریه کردنت                    

 

 

 

 

تا تو رفتی همه گفتند

 از دل برود هر آنکه از دیده برفت ،

و در آن لحظه به غصه من خندیدند

و کنون آه تو ای رفته سفر

که دگر باز نخواهی گشت

کاش می آمدی و می دیدی

که در این کلبه خاموش

یادگار تو به جاست

کاش یک لحظه سرود شب اندوه مرا می خواندی

که چه ها بر من آزرده گذشت

کاش می دانستی که در این عرصه دنیای بزرگ

چه غم آلوده جداییهاست

و بدانی که ......

از دل نرود هر آنکه از دیده برفت     

 

 گفتمش: دل میخری؟! 

پرسید چند؟!

 گفتمش: دل مال تو، تنها بخند.

خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روی

خاک افتاده بود جای پایش روی دل جا مانده بود   

Image hosted by TinyPic.comImage hosted by TinyPic.comImage hosted by TinyPic.com Image hosted by TinyPic.com

 

 


نوشته شده توسط: ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات


ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

سلام
چهل شب
بعضى وقتا
[عناوین آرشیوشده]

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
246943


:: بازدیدهای امروز ::
4


:: بازدیدهای دیروز ::
11



:: درباره من ::

درددلهای دخترتنها

ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات
تقدیم به تمامی آنانی که هنوزهم تکه ای از آسمان در چشــمانشان جرعـه ای از دریا در دستانشان و تجسمی زیبا از خاطره ایثار گلهای سرخ در معبد ارغوانی دلهــایشان به یادگارمانده است نخستین چکه ناودان بلند یک احساس را درقالب کلامی از جنس تنفس باغچه های معصـوم یاس به روی حجم سپیـــد یک وبلاگ می ریزم و آن را با لهجه همه پروانه صفتهای این گیتـی بی انتهابه آستان نیلوفری تمامی دلهای زلال هدیه می کنم. درپناه خالق نیلوفرهامهربان وشکیبابمانید. چند خطیست از نوشته های دل تنهای من برای تو دل سپرده اینه رسم روزگار دارم میرم از این دیار چی میمونه یادگار دو سه خطی از بهار

:: لینک به وبلاگ ::

درددلهای دخترتنها


:: پیوندهای روزانه::

ستاره ی تنها [179]
[آرشیو(1)]


:: آرشیو ::

افسوس از این روزگار
کلاغی گل لاله
چطوربی تو این روزها را جشن بگیرم...
چه دلیست این دل من؟
اگه از توننوشتم
دلم بهانه ات را میگیرد....به فریادم برس...
دلنوشته 7
نمیدانی چه دلتنگم
تنهام گذاشتی
خدای این زمین و آسمان
غم دل
ادمک
رها
دفتر قلبم
سبب منم که میشکنم
بگذار بگریم
قرارمون رو بال شب
فردی از پروردگار درخواست کرد
دوستم داری
بالاخره شب ارزوها هم امدو رفت
سوگند
دلنوشته
ارزو دارم
دلنوشته 11
دلنوشته 12
سلام مولای من
دلنوشته22
دلنوشته 34
خواهرم الناز
خواهرم تنهام گذاشتی
سوءظن
بدرود رمضان
چهلمین روزدرگذشت
دلنوشته 39



::( دوستان من لینک) ::

آقاشیر
پتی آباد سینمای ایران
خدا میدونی دوستت دارم؟
کسب درآمد اینترنتی
خط بارون
دوزخیان زمین
فلورانس مهربون
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار

بی ستاره ترین شبهای زندگی...
کسی که مثل هیچکس نیست
اندکی صبرسحرنزدیک است
کوثر
جواب سوالات تبیان و آفتاب
قصه ی دل ..الهه عزیز
پسرک تنها
کوثر
بزرگترین ارشیو قالب
به وبلاگ رسمی یکتا نویسنده وترانه سرا
درد دل های ستاره تنها
روز نوشت یک پری
بی تو میمیرم
شرح دلتنگی

:: لوگوی دوستان من ::






























وبلاگ رسمی یکتا نویسنده وترانه سرا - به روز رسانی :  4:19 ص 86/11/18
عنوان آخرین نوشته : تو خیال این ترانه می دوی





:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::