سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درددلهای دخترتنها

خاطره بد چهارشنبه 86/5/3 ساعت 8:49 عصر

 وقتی دفتر خاطرات خواهرم را ورق میزدم خواندم در مورد پدرم این قطعه شعر را نوشته بود  البته پدرم امسال مثل پرستوها کوچ کردو رفت پیش خدا

 

 

روی مه پیکر او سیر

 

 ندیدم که برفت

 

 

 

 

             

 


نوشته شده توسط: ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات

کاش دست سرنوشت روزگار ... چهارشنبه 86/5/3 ساعت 8:32 عصر

 

اشکهای خواهرم وقتی پدرم فوت کردن اینگونه دلم را میسوزاند

پدر ای خون تو در رگ های من

پدر ای دروازه رویای من

پدر ای آموزگار مهربان

هیچ وقت غروب زند گیت از یادم نمیرود

 

کاش تقدیر خداوند ...


کاش دست سرنوشت روزگار ...


کاش نت های زندگیت ...


کاش لحظه ها ، ثانیه ها ...


ترانه ای دیگر می سرودند !


چه ساده بود رفتنت ...


تو در خاک آرمیده ای اما سازهای زندگی ، هنر تو را فریاد می زنند ...


بابا جونم کجایی   

دلم برات تنگ شده برای خنیدیدنت برای همه چی پس کی می یای به خوابم

الان نزدیک 3ماه هست رفتی و ما رو تنها گذاشتی گریه امونمو بریده...........

 

نوشته شده توسط: ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات

دنیا کوچیکه چهارشنبه 86/5/3 ساعت 8:6 عصر

دنیا کوچیکه و عشق تو ، بزرگ

دستهای من کوچیکه و قلب تو ، بزرگ

چشمهای من کوچیکه و آسمون دل مهربون تو ، بزرگ

اشکهای من کوچیکه ولی غربت تو ، بزرگ

آسمون دل من کوچیکه و ستاره ی عشق تو ، بزرگ

گر چه عشق من کوچیکه و قلبم طاقت غم نداره

اما بدون تا روزی که نفس می کشم و زنده ام

عشق زیبا و قشنگت همیشه توی قلب کوچیکم می مونه

فدای اون گل که یه روز می خوام بدم به دستت

فدای اون دویدنات وقتی می گیره نفست

فدای ذوق موندن و فدای درد رفتنت

فدای پرواز کردنات، فدای اون نشستنت

فدای صبرو طاقتت، فدای بی حوصلگیت

فدای بچه بودنت، فدای کل زندگیت

فدای ناز مژه هات، فدای چشم روشنت

فدای خستگی که، میاد میشینه رو تنت

فدای مخمل صدات که خوندنت بال منه

اجازه می دی به همه، بگم که این مال منه

فدای اون بالشی که گاهی بهش تکیه بدی

فدای اون چیزی که تو میخوای یه روز هدیه بدی

فدای اون بارونی که پاییز می ریزه رو سرت

فدای چتر روز بارونی توی سفرت

فدای پیچ و تابای اون موهای قشنگت

فدای (نه نمی خوامت) فدای اون دست ردت

فدای عطر خنده هات ، فدای طعم موندنت

فدای دوست نداشتنات، حتی فدای روندنت

فدای تو که هیچ روزی هیچکی نمی شینه به جات

فدای هر چی تو داری مخصوصا اون رنگ چشات

فدای اون خوبیایی که داری و نمیدونم

فدای شعرت که می خوام بگم ولی نمی تونم

فدای اون قول دادنات حتی اگه عمل نشه

یعنی کسی هس که توی رنگ چش تو حل نشه؟

فدای اخم ابروات ابروهای بی حوصلت

فدای هر چی تو بگی، حتی شکایت و گلت

فدای کوچه هایی که می گذری از کنارشون

فدای عکسات که دارم همیشه یادگارشون

 

 


نوشته شده توسط: ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات

دوست داشتم زیر بارون قدم بزنم دوشنبه 86/5/1 ساعت 2:11 صبح

کوچیک تر که بودم فکر می کردم بارون اشک خداست


ولی مگه خدا هم گریه می کنه چرا باید دل خدا بگیره!!!!


دوست داشتم زیر بارون قدم بزنم تا بوی خدا رو حس کنم


اشک خدا را تو یه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت


کمی بنوشم تا پاک و آسمانی شوم!


آسمان که خاکستری می شد دل منم ابری می شد


حس میکرم که آدما دل خدا رو شکستند و یا از یاد خدا غافل شدند


همه می گفتند باران رحمت خداست ولی حس کودکانه من می گفت


خدا دلش گرفته و از دست آدم بدا داره گریه میکنه......


کاشکی که بارون بزنه


به سقف و ایوون بزنه


کاشکی دلم پر بگیره


شادی رو از سر بگیره


کاش دوباره بارون بیاد


رو تن یاس و نسترن


کاشکی بوی خدا بیاد


تو کوچه و تو باغ من


.........................


کاش دوباره بارون بیاد


اشک خدا رو ببوسم!


تا که دلم جون بگیره


از غم دنیا.... نپوسم

 

 
stretchtofit="true" loop="-1" enablecontextmenu="false" showcontrols="true"
height="165" width="135" name="WMP1">

هوالحافظ

................

کوچک که بودم فکر می‌کردم آدما چقدر بزرگند و می‌ترسیدم.

حالا که بزرگ شدم می‌بینم چقدر بعضی آدما کوچکند و بازم می‌ترسم ....

..................

خداوند هرگز به ما رویایی نمی دهد که توان تحقق بخشیدن به آن را نداشته باشیم .

.................

هر شب نگرانی هایم را به خدا وا می گذارم .او به هر حال تمام شب بیدار است .

.................

یک نفس با دوست بودن همنفس                        آرزوی عاشقان این است و بس!

 

من‌ شدم‌ نی‌ و تو شدی‌ نی‌زن، مرا گذاشتی‌ روی‌ لبهایت‌ و دمیدی. نفست‌ که‌ توی‌ تنم‌ ریخت، هوا پر شد از موسیقی‌ دوست.
فرشته‌ها به‌ رقص‌ آمدند و زمین‌ دور خودش‌ چرخید.
نواختن‌ من، جشن‌ ملکوت‌ بود و پایکوبی‌ هستی.دم‌ تو آتش‌ بود و نوای‌ نی، عشق.

من‌ شدم‌ نی‌ و تو شدی‌ نی‌زن. اما فراموشم‌ شد که‌ نی‌ اگر خالی‌ نباشد، نی‌ نیست. پر شدم. دیگر برای‌ تو جایی‌ نمانده‌ بود. مرا گذاشتی‌ روی‌ لبهایت‌ و باز هم‌ دمیدی؛ اما دیگر صدایی‌ نیامد. فرشته‌ها گریستند و ش

خبر آمد خبری در راه است

سر خوش آن دل که از آن آگاه است

 

شاید این جمعه بیاید...شاید

پرده از چهره گشاید...شاید

دست افشان پای کوبان می روم

بر در سلطان خوبان می روم

می روم بار دگر مستم کند

بی سر و بی پا و بی دستم کند

می روم کز خویشتن بیرون شوم

در پی لیلا رخی مجنون شوم

هر که نشناسد امام خویش را

بر که بسپارد زمان خویش را

با همه لحن خوش آواییم

در به در کوچه ی تنهاییم

ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر

نغمه ی تو از همه پر شور تر

کاش که این فاصله را کم کنی

محنت این قافله را کم کنی

کاش که همسایه ی ما می شدی

مایه ی آسایش ما می شدی

هر که به دیدار تو نایل شود

یک شبه حلال مسائل شود

دوش مرا حال خوشی دست داد

سینه ی ما را عطشی دست داد

نام تو بردم لبم آتش گرفت

شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرامه ی جان من است

نامه ی تو خط اوان من است

ای نگهت خاستگه آفتاب

در من ظلمت زده یک شب بتاب

پرده برانداز ز چشم ترم

تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نفست یارومدد کار ما

کـــــــــــی و کجــــــــــــا وعده ی دیدار ما

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد

به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم

تویی که نقطه ی عطفی به اوج آیینم

کدام گوشه ی مشعرکدام گوشه ی منا

به شوق وصل تو در انتظار بنشینم

ای زلیخا دست از دامان یوسف بازکش

تاصبا پیراهنش را سوی کنعان آورد

ببوسم خاک پاک جمکران را

تجلی خانه ی پیغمبران را

خبر آمد خبری در راه است

سر خوش آن دل که از آن آگاه است

شاید این جمعه بیــــــاید...شـــاید

پرده از چهره گشاید... شـــاید   

اللهم عجل لولیک الفرج

 

یطان‌ دور نی‌ات‌ رقصید.
این‌ روزها نسیم‌ از سمت‌ بهشت‌ می‌وزد. این‌ روزها هوای‌ بوی‌ تو را دارد. این‌ روزها صدای‌ ساز تو می‌آید. و من‌ دوباره‌ به‌ یاد می‌آورم‌ که‌ من‌ نی‌ بودم‌ و تو نی‌زن.
آه، آی‌ یگانه‌ای‌ نی‌زن! این‌ نی‌ دلتنگ‌ دم‌ توست.

 

دلتنگ‌ نواختنت.

ن 

ی‌ کوچکت‌ را بنواز.

 


نوشته شده توسط: ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات


ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

سلام
چهل شب
بعضى وقتا
[عناوین آرشیوشده]

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
247049


:: بازدیدهای امروز ::
30


:: بازدیدهای دیروز ::
26



:: درباره من ::

درددلهای دخترتنها

ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات
تقدیم به تمامی آنانی که هنوزهم تکه ای از آسمان در چشــمانشان جرعـه ای از دریا در دستانشان و تجسمی زیبا از خاطره ایثار گلهای سرخ در معبد ارغوانی دلهــایشان به یادگارمانده است نخستین چکه ناودان بلند یک احساس را درقالب کلامی از جنس تنفس باغچه های معصـوم یاس به روی حجم سپیـــد یک وبلاگ می ریزم و آن را با لهجه همه پروانه صفتهای این گیتـی بی انتهابه آستان نیلوفری تمامی دلهای زلال هدیه می کنم. درپناه خالق نیلوفرهامهربان وشکیبابمانید. چند خطیست از نوشته های دل تنهای من برای تو دل سپرده اینه رسم روزگار دارم میرم از این دیار چی میمونه یادگار دو سه خطی از بهار

:: لینک به وبلاگ ::

درددلهای دخترتنها


:: پیوندهای روزانه::

ستاره ی تنها [179]
[آرشیو(1)]


:: آرشیو ::

افسوس از این روزگار
کلاغی گل لاله
چطوربی تو این روزها را جشن بگیرم...
چه دلیست این دل من؟
اگه از توننوشتم
دلم بهانه ات را میگیرد....به فریادم برس...
دلنوشته 7
نمیدانی چه دلتنگم
تنهام گذاشتی
خدای این زمین و آسمان
غم دل
ادمک
رها
دفتر قلبم
سبب منم که میشکنم
بگذار بگریم
قرارمون رو بال شب
فردی از پروردگار درخواست کرد
دوستم داری
بالاخره شب ارزوها هم امدو رفت
سوگند
دلنوشته
ارزو دارم
دلنوشته 11
دلنوشته 12
سلام مولای من
دلنوشته22
دلنوشته 34
خواهرم الناز
خواهرم تنهام گذاشتی
سوءظن
بدرود رمضان
چهلمین روزدرگذشت
دلنوشته 39



::( دوستان من لینک) ::

آقاشیر
پتی آباد سینمای ایران
خدا میدونی دوستت دارم؟
کسب درآمد اینترنتی
خط بارون
دوزخیان زمین
فلورانس مهربون
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار

بی ستاره ترین شبهای زندگی...
کسی که مثل هیچکس نیست
اندکی صبرسحرنزدیک است
کوثر
جواب سوالات تبیان و آفتاب
قصه ی دل ..الهه عزیز
پسرک تنها
کوثر
بزرگترین ارشیو قالب
به وبلاگ رسمی یکتا نویسنده وترانه سرا
درد دل های ستاره تنها
روز نوشت یک پری
بی تو میمیرم
شرح دلتنگی

:: لوگوی دوستان من ::






























وبلاگ رسمی یکتا نویسنده وترانه سرا - به روز رسانی :  4:19 ص 86/11/18
عنوان آخرین نوشته : تو خیال این ترانه می دوی





:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::