سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درددلهای دخترتنها

مهدی جان ............ جمعه 86/7/27 ساعت 3:38 صبح

 

سینه ای سوخته از آتش هجـران دارم

سـالها زغـم تـو ســر بـه گریبـان دارم

یاکه جانم بستان یا به وصـالت برسـان

بیش ازاینها نه دگر طاقت هجران دارم

 

 

آسمان دلم بارانی سفر طولانیت شده و چقدر این باران زیباست . چرا که هرقطره اش بوی تو را می دهد. بوی خوش گل یاس ، گل نرگس

مولای من
وقتی میبینم نسیم از دوری تو، بارها این عالم خاکی را دور می زند تا شاید از تو خبری بجوید . وآنگاه که تو را نمی یابد مانند دیوانگان خود را بر درو دیوار می زند و ناله جان سوز سر میدهد ...

وقتی می بینم زمین نیز از دوری ات می گرید و عصاره آهش همراه با ناله ای دلنواز از دل خاکی اش فوران می کند و آب حیات ما می شود ...

وقتی می بینم که خورشید به عشق دیدنت با شوقی خستگی ناپذیر هر روزاز پشت قله های سر به فلک کشیده بیرون می جهد وغروب با چهره ای سرخ و غم آلود و بی رمق به غار تنها ئی اش پناهنده می شود  و مهتاب وقتی از زیارتت مایوس می شود همچو شمعی قطره قطره آب می شود . . .

وقتی می بینم که حتی حسرت هم در فراقت حسرت می خورد و اشک از هجرانت اشک می ریزد و ناله از دوری ات ناله میکند و غم از عشق رویت به غم نشسته و .....
از خود شرمنده می شوم از اینکه مات و مبهوت سرگرم بازی الفاظ و القاب دنیا شده ام و تو را به فراموشی سپردم  و همه این وقایع را عادی تلقی می کنم. آتشی بر جانم شرر میزند.... یاد غفلت از تو دیوانه و مجنونم می کند...

¤ مگر چشم را به من نداده اند تا چشم به راه تو باشم و تو را ببینم؟
¤ مگر گوش را به من ندادند تا زمزمه و نجوا و مناجات تو را بشنوم و با آن دل خود را جلا بخشم؟
¤ مگر زبان را به من ندادند تا نام تو را بر آن جاری سازم و برای ظهورت دعای فرج را زمزمه کنم ؟
¤ مگر پا را به من ندادند تا با آن برای یافتن تو گام بر دارم و به سوی کوی تو روان شوم و همراهت باشم؟
¤ مگر دست را به من ندادند تا یاری گرت باشم و با آن ، دست به قنوت بردارم و برایت دعا کنم ؟
¤ مگر دل را به من ندادند تا تو را در آن جای دهم ؟
¤ مگر . . . . .    ؟ ؟ ؟ ؟

اما افسوس . افسوس . وصد افسوس
دریغ که حرفهای لقو فضای  دهان را به اشغال خود در آورده و من بی خبرم
اگه بخاطر داشتم که دل خانه توست ، و به دیگری نمی سپردم. تو مجبور نبودی به سفر روی و از این دیار به آن دیار کوچ کنی؟
اگرقلبها فقط برای تو می تپید و اشکها فقط برای تو جاری می شد  . تو اینقدر تنها و مظلوم نبودی
افسوس ، چشمانی که می بایست چشم انتظار دیدنت باشد بیهوده به این و آن نگریستم که پرده های حجاب یکی پس از دیگری در ایوان چشمانم آویخته و . . . .

آقا ومولایم ، چشمها آنقدر در فراقت اشک ریخته و انتظار کشیده ، دستهاآنقدر طلب نور کرده و خالی مانده و... آقای من کجایی؟

ای سایبان دلهای سوخته وای انتظار اشکهای به هم دوخته عاشقانت هر آدینه دیدگان خود را با اشک می آرایند و دلشان را نذر تو می کنند .کاروان دل را به غروب می برند، وبرسجاده انتظار نشسته تاشاید دعایشان مستجاب شده و شما لحظاتی هر چند کوتاه مهمان چشمان منتظر واشکبارشان شوی .

ای تمام آرزوی من ، دیگر توان سخن گفتن را از کف داده ام از این غروب بی طلوع به ستوه آمده ام . آخر تا کی هر آدینه دوباره سلام ، دوباره ندبه ، دوباره حسرت و آه ، انتظار ، غروب ، غریبی

مهدی جان ، ای مهربان ، به معصیت و ناسپاسیم اعتراف می کنم.

مولایم بیا ٬ بیا که دیگر شبم بی تو تیره و تار شده و ظلمت تنهایی و بی صاحبی وجودم را فراگرفته

مهدی جان بیا ، بیا که مدتهاست لبخندی بر لبان عاشقانت نمی بینم . مگر می شود خندید ، درحالی که تو در چاه غیبت نهان هستی

مولای بی دلان بیا ، بیا وخوابهای خوب را تعبیر و با دستان پر مهرت قطرات اشک فراق و . . . را از گونه هایمان بزدا

یوسف فاطمه بیا ، بیا و دیدگان را با ظهورت مزین کن و دریای محبت را بر دل مشتاقان جاری کن .

 


نوشته شده توسط: ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات


ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

سلام
چهل شب
بعضى وقتا
[عناوین آرشیوشده]

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
249962


:: بازدیدهای امروز ::
33


:: بازدیدهای دیروز ::
85



:: درباره من ::

درددلهای دخترتنها

ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات
تقدیم به تمامی آنانی که هنوزهم تکه ای از آسمان در چشــمانشان جرعـه ای از دریا در دستانشان و تجسمی زیبا از خاطره ایثار گلهای سرخ در معبد ارغوانی دلهــایشان به یادگارمانده است نخستین چکه ناودان بلند یک احساس را درقالب کلامی از جنس تنفس باغچه های معصـوم یاس به روی حجم سپیـــد یک وبلاگ می ریزم و آن را با لهجه همه پروانه صفتهای این گیتـی بی انتهابه آستان نیلوفری تمامی دلهای زلال هدیه می کنم. درپناه خالق نیلوفرهامهربان وشکیبابمانید. چند خطیست از نوشته های دل تنهای من برای تو دل سپرده اینه رسم روزگار دارم میرم از این دیار چی میمونه یادگار دو سه خطی از بهار

:: لینک به وبلاگ ::

درددلهای دخترتنها


:: پیوندهای روزانه::

ستاره ی تنها [179]
[آرشیو(1)]


:: آرشیو ::

افسوس از این روزگار
کلاغی گل لاله
چطوربی تو این روزها را جشن بگیرم...
چه دلیست این دل من؟
اگه از توننوشتم
دلم بهانه ات را میگیرد....به فریادم برس...
دلنوشته 7
نمیدانی چه دلتنگم
تنهام گذاشتی
خدای این زمین و آسمان
غم دل
ادمک
رها
دفتر قلبم
سبب منم که میشکنم
بگذار بگریم
قرارمون رو بال شب
فردی از پروردگار درخواست کرد
دوستم داری
بالاخره شب ارزوها هم امدو رفت
سوگند
دلنوشته
ارزو دارم
دلنوشته 11
دلنوشته 12
سلام مولای من
دلنوشته22
دلنوشته 34
خواهرم الناز
خواهرم تنهام گذاشتی
سوءظن
بدرود رمضان
چهلمین روزدرگذشت
دلنوشته 39



::( دوستان من لینک) ::

آقاشیر
پتی آباد سینمای ایران
خدا میدونی دوستت دارم؟
کسب درآمد اینترنتی
خط بارون
دوزخیان زمین
فلورانس مهربون
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار

بی ستاره ترین شبهای زندگی...
کسی که مثل هیچکس نیست
اندکی صبرسحرنزدیک است
کوثر
جواب سوالات تبیان و آفتاب
قصه ی دل ..الهه عزیز
پسرک تنها
کوثر
بزرگترین ارشیو قالب
به وبلاگ رسمی یکتا نویسنده وترانه سرا
درد دل های ستاره تنها
روز نوشت یک پری
بی تو میمیرم
شرح دلتنگی

:: لوگوی دوستان من ::






























وبلاگ رسمی یکتا نویسنده وترانه سرا - به روز رسانی :  4:19 ص 86/11/18
عنوان آخرین نوشته : تو خیال این ترانه می دوی





:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::