سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درددلهای دخترتنها

"قصه تلخ سرنوشت یکشنبه 86/4/31 ساعت 1:40 صبح

دوستای گلم خواهش میکنم نظرگلتون را بدین بعد برین..........مرسی  الناز

خدای مهربون بنده هایش را آفریدبا قلم سر طلا و پر مرغ خوشبختی

 

واسه همه نوشت:

                                          "قصه خوب سرنوشت"

وقتی به من رسید قلم سر طلا شکست مرغ پر طلا پرید خدا از مرغ غم یه

پر گرفت واسه من نوشت:

                                        "قصه تلخ سرنوشت"

 

کاش می شد سرنوشت را از س

رنوشت

 

سلام به همه اومدم بگم  بگم که این دنیاارزش

این همه سختی را نداره اومدم بگم این دنیا ارزش


این همه غم و غصه را نداره تا کی غم تا کی این


همه غصه تا کی باید اشک ریخت تاکی باید اشک


ریخت این اشکها که تمومی نداره به خدا این دنیا


اصلا ارز ش نداره زندگی یک جوریه که از یک دقیقه


خودت بی خبری میدونید زندگی خیلی با آدم بازی


درمیار ه ولی بعضی وقتها آدما تحملشون را از دست


میدندمن خودم یکی از این ادمها هستم ولی باز میگم


خدایا به تو فقط به توبناه میارم کمکم کن خدا جون


دوستت دارم  خدا به من بناه بده دوستت دارم

 

توی آیینه خودتو ببین چه زود زود ...
توی جوونی غصه اومد سراغت پیرت کنه ...
نذار که تو اوج جوونی غبار غم ...
بشینه رو دلت ‌یهو پیر و زمین گیرت کنه ...

منتظرش نباش دیگه اون تنها نیست ...
تا آخر عمرت اگه تنها باشی اون نمیاد ...
خودش می گفت‌یه روزی می زاره میره ...
خودش می گفت‌یه روز خاطره هاتو می بره از‌یاد ...

آخه دل من دله ساده‌ی من ...
تا کی می خوای خیره بمونی به عکس روی دیوار ...
آخه دله من دله دیوونه‌ی من ...
دیدی اونم تنهات گذاشت بعد‌یه عمر آزگار ...

دیدی اونم رفت اونم تنهات گذاشت رفت ...
تو موندی و بی کسی و‌یه عمر خاطره پیشت ...
دیگه نمیاد دیگه پیشت نمیاد ...
از اون چی موند برات به جز‌یه قاب عکس روبروت ...

آخه دل من دل دیوونه‌ی ...
تا کی می خوای خیره بمونی به عکس رو‌ی دیوار ...؟؟؟

آخه دل من دل ساده‌ی من ...
تا کی می خوای خیره بمونی به عکس رو‌ی دیوار ...؟؟؟

آخه دل من دل دیوونه‌ی من ...
دیدی اونم تنهات گذاشت رفت بعد یه عمر آزگار ...؟؟؟

دیدی رفت ...؟؟؟ اونم تنهات گذاشت رفت ...؟؟؟
دیگه پیشت نمیاد دیگه پیشت نمیاد ...

 

 

 

 

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت

با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند . وقتی خدمت کار پیر قصر ماجرا را شنید بشدت غمگین شد چون دختر او مخفیانه عاشق شاهزاده بود دخترش گفت: او هم به آن مهمانی خواهد رفت مادر گفت: تو شانسی نداری نه ثروتمندی ونه خیلی زیبا . دختر جواب داد: می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم. روز موعود فرا رسید و شاهزاده به دختران گفت: به هر یک از شما دانه ای می دهم کسی که بتواند در عرض شش ماه زیبا ترین گل را برای من بیاورد ملکه آینده چین می شود . دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد دختر با باغبا نان بسیاری صحبت کرد و راه گل کاری را به او آموختند اما بی نتیجه بود گلی نرویید

روز ملاقات فرا رسید دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام گل بسیار زیبایی به رنگ ها و شکل های مختلف در گلدان های خود داشتند لحظه موعود فرا رسید شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمت کار همسر آینده او خواهد بود همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است. شاهزاده توضیح  داد : این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپرا تور می کند : گل صداقت ... همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند امکان نداشت گلی از آنها سبز شود

 

 

 

 


نوشته شده توسط: ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات


ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

سلام
چهل شب
بعضى وقتا
[عناوین آرشیوشده]

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
250177


:: بازدیدهای امروز ::
15


:: بازدیدهای دیروز ::
63



:: درباره من ::

درددلهای دخترتنها

ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات
تقدیم به تمامی آنانی که هنوزهم تکه ای از آسمان در چشــمانشان جرعـه ای از دریا در دستانشان و تجسمی زیبا از خاطره ایثار گلهای سرخ در معبد ارغوانی دلهــایشان به یادگارمانده است نخستین چکه ناودان بلند یک احساس را درقالب کلامی از جنس تنفس باغچه های معصـوم یاس به روی حجم سپیـــد یک وبلاگ می ریزم و آن را با لهجه همه پروانه صفتهای این گیتـی بی انتهابه آستان نیلوفری تمامی دلهای زلال هدیه می کنم. درپناه خالق نیلوفرهامهربان وشکیبابمانید. چند خطیست از نوشته های دل تنهای من برای تو دل سپرده اینه رسم روزگار دارم میرم از این دیار چی میمونه یادگار دو سه خطی از بهار

:: لینک به وبلاگ ::

درددلهای دخترتنها


:: پیوندهای روزانه::

ستاره ی تنها [179]
[آرشیو(1)]


:: آرشیو ::

افسوس از این روزگار
کلاغی گل لاله
چطوربی تو این روزها را جشن بگیرم...
چه دلیست این دل من؟
اگه از توننوشتم
دلم بهانه ات را میگیرد....به فریادم برس...
دلنوشته 7
نمیدانی چه دلتنگم
تنهام گذاشتی
خدای این زمین و آسمان
غم دل
ادمک
رها
دفتر قلبم
سبب منم که میشکنم
بگذار بگریم
قرارمون رو بال شب
فردی از پروردگار درخواست کرد
دوستم داری
بالاخره شب ارزوها هم امدو رفت
سوگند
دلنوشته
ارزو دارم
دلنوشته 11
دلنوشته 12
سلام مولای من
دلنوشته22
دلنوشته 34
خواهرم الناز
خواهرم تنهام گذاشتی
سوءظن
بدرود رمضان
چهلمین روزدرگذشت
دلنوشته 39



::( دوستان من لینک) ::

آقاشیر
پتی آباد سینمای ایران
خدا میدونی دوستت دارم؟
کسب درآمد اینترنتی
خط بارون
دوزخیان زمین
فلورانس مهربون
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار

بی ستاره ترین شبهای زندگی...
کسی که مثل هیچکس نیست
اندکی صبرسحرنزدیک است
کوثر
جواب سوالات تبیان و آفتاب
قصه ی دل ..الهه عزیز
پسرک تنها
کوثر
بزرگترین ارشیو قالب
به وبلاگ رسمی یکتا نویسنده وترانه سرا
درد دل های ستاره تنها
روز نوشت یک پری
بی تو میمیرم
شرح دلتنگی

:: لوگوی دوستان من ::






























وبلاگ رسمی یکتا نویسنده وترانه سرا - به روز رسانی :  4:19 ص 86/11/18
عنوان آخرین نوشته : تو خیال این ترانه می دوی





:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::