سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درددلهای دخترتنها

دلنوشته پنج شنبه 86/4/28 ساعت 12:2 عصر

 

 

 

هنوز خیلی بچه بود

ولی دوست نداشت به کسی وابسته باشه.

درسشو خوب می خوند تا بتونه بعدا تدریس کنه...به نظرش از کارهای دیگه براش مناسبتر بود,چرا که شانزده سال بیشتر نداشت.

خانوادش چیزی براش کم نذاشته بودن...چه از نظر مالی و چه از نظر روحی کاملا تامین بود.

می گفت:دوست ندارم به کسی وابسته باشم...چه مالی و چه احساسی... از ۴ سال پیشم این تصمیم و گرفتم...نمی خوام همیشه معتل یکی باشم...می خوام زندگیم و خودم بسازم...اگه پسر بودم محدودیت نداشتم...اما حالا هم تلاش خودم و می کنم.

فکر همه جاشو کرده بود...کلا آدم ولخرجی نبود.یه حساب تو بانک باز کرده بود تا بتونه به موقع یه آپارتمان کوچولو برای خودش جور کنه.

فعلا موضوع رو به مادرش و دو تا دوستاش گفته بود که اونا هم برخورد خوبی باهاش نداشتن.

مامانش چپ چپ نگاش کرده و گفته:مگه چیزی برات کم گذاشتیم؟اینقدر ماها بدیم که می خوای از دستمون خلاص شی؟

-نه ماماااااان!!!این چه حرفیه!شماها بهترین مامان بابای دنیا هستین...فقط می خوام مستقل باشم...یادته وقتی ۱۰ سالم بود می رفتیم خوراکی بخریم می گفتم خودم می خوام پول بدم؟پولام و جمع می کردم که با پول خودم چیز بخرم!

دوستشم گفته بود:دختر دیوونه شدی؟؟؟یعنی چی؟واسه چی می خوای جدا زندگی کنی؟

اون یکی هم که گفته بود:خوب ببین این کار درست نیست...تو یه دختری...تا وقتی خونه ی بابات هستی خرجت با اونه و بعد ازدواج هم با همسرت!

ولی اون از همین بدش میومد...از اینکه خرجشو یکی بده...و بیشتر از همه از پسرا بدش میومد...تا حلا با پسری دوست نشده بود...ولی دورادور اخلاقشون رو می دونست...می گفت:همشون بد نیستن ولی من بازم ازشون خوشم نمیاد...من که شانس ندارم

تا حالا به نصیحتا گوش کرده بود ولی نذاشته بود کسی براش تصمیم بگیره...از بچگیش اینجوری بود...نه اینکه یه دنده یا لوس باشه...یه جوری حرفاش درست بود...نه همیشه ولی اکثرا پیروز می شد...اینبار هم تصمیمشو گرفته بود...تا حالا برای چیزایی که می خواست تلاش کرده بود و نتیجه گرفته بود!

سنش کم بود...جامعه خطرناک بود...دلا شیشه ای نبود...اما...

توکلش از همه ی بدی ها قوی تر بود...بازم خدا یارش بود!

 

 

 

 


نوشته شده توسط: ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات


ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

سلام
چهل شب
بعضى وقتا
[عناوین آرشیوشده]

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
249664


:: بازدیدهای امروز ::
13


:: بازدیدهای دیروز ::
20



:: درباره من ::

درددلهای دخترتنها

ساریناسادات به یادخواهرم النازسادات
تقدیم به تمامی آنانی که هنوزهم تکه ای از آسمان در چشــمانشان جرعـه ای از دریا در دستانشان و تجسمی زیبا از خاطره ایثار گلهای سرخ در معبد ارغوانی دلهــایشان به یادگارمانده است نخستین چکه ناودان بلند یک احساس را درقالب کلامی از جنس تنفس باغچه های معصـوم یاس به روی حجم سپیـــد یک وبلاگ می ریزم و آن را با لهجه همه پروانه صفتهای این گیتـی بی انتهابه آستان نیلوفری تمامی دلهای زلال هدیه می کنم. درپناه خالق نیلوفرهامهربان وشکیبابمانید. چند خطیست از نوشته های دل تنهای من برای تو دل سپرده اینه رسم روزگار دارم میرم از این دیار چی میمونه یادگار دو سه خطی از بهار

:: لینک به وبلاگ ::

درددلهای دخترتنها


:: پیوندهای روزانه::

ستاره ی تنها [179]
[آرشیو(1)]


:: آرشیو ::

افسوس از این روزگار
کلاغی گل لاله
چطوربی تو این روزها را جشن بگیرم...
چه دلیست این دل من؟
اگه از توننوشتم
دلم بهانه ات را میگیرد....به فریادم برس...
دلنوشته 7
نمیدانی چه دلتنگم
تنهام گذاشتی
خدای این زمین و آسمان
غم دل
ادمک
رها
دفتر قلبم
سبب منم که میشکنم
بگذار بگریم
قرارمون رو بال شب
فردی از پروردگار درخواست کرد
دوستم داری
بالاخره شب ارزوها هم امدو رفت
سوگند
دلنوشته
ارزو دارم
دلنوشته 11
دلنوشته 12
سلام مولای من
دلنوشته22
دلنوشته 34
خواهرم الناز
خواهرم تنهام گذاشتی
سوءظن
بدرود رمضان
چهلمین روزدرگذشت
دلنوشته 39



::( دوستان من لینک) ::

آقاشیر
پتی آباد سینمای ایران
خدا میدونی دوستت دارم؟
کسب درآمد اینترنتی
خط بارون
دوزخیان زمین
فلورانس مهربون
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار

بی ستاره ترین شبهای زندگی...
کسی که مثل هیچکس نیست
اندکی صبرسحرنزدیک است
کوثر
جواب سوالات تبیان و آفتاب
قصه ی دل ..الهه عزیز
پسرک تنها
کوثر
بزرگترین ارشیو قالب
به وبلاگ رسمی یکتا نویسنده وترانه سرا
درد دل های ستاره تنها
روز نوشت یک پری
بی تو میمیرم
شرح دلتنگی

:: لوگوی دوستان من ::






























وبلاگ رسمی یکتا نویسنده وترانه سرا - به روز رسانی :  4:19 ص 86/11/18
عنوان آخرین نوشته : تو خیال این ترانه می دوی





:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::